تخت جمشید، پایتخت باستانی شاهانِ سلسلهی هخامنشیانِ ایران (پارس)، در حدود ۵۰ کیلومتری شمال شرقی شیراز، در استان فارس، در جنوب غربی ایران قرار دارد. این محوطه در نزدیکی محل برخورد رودهای پلوار (سیوند) و کر واقع شده است. بقایای این شهر باستانی در سال ۱۹۷۹ به عنوان میراث جهانی یونسکو ثبت شد.
محوطه:
این محوطه با یک سکوی بزرگ مشخص میشود که ضلع شرقی آن به کوه رحمت چسبیده است. سه ضلع دیگر توسط یک دیوار حائل با ارتفاعی متغیر از ۴ تا ۱۲ متر بسته به شیب زمین تشکیل شده است. در ضلع غربی، یک پلکان باشکوه دوگانه با دو ردیف که هرکدام ۱۱۱ پله سنگی کوتاه دارد، به بالای سکو منتهی میشود. روی این سکو بقایای تعدادی از ساختمانهای عظیم الجثه وجود دارد که همگی از سنگی به رنگ خاکستری تیره (که اغلب تا حد سنگ مرمر صیقل داده شده) از کوه مجاور ساخته شدهاند. این سنگ با نهایت دقت به بلوکهای بسیار بزرگ بریده شده است که بدون ملات روی هم قرار داده شدهاند؛ بسیاری از آنها هنوز در جای خود باقی ماندهاند. ستونهای عظیم به ویژه چشمگیر هستند، ۱۳ ستون از آنها هنوز در تالار بار عام داریوش اول (بزرگ؛ سلطنت ۵۲۲-۴۸۶ قبل از میلاد) که به آپادانا معروف است، به پا ایستادهاند. آپادانا نامی است که به تالار مشابهی که توسط داریوش در شوش ساخته شده است، داده شده است. دو ستون دیگر در تالار ورودی دروازه خشایارشا هنوز برپا هستند و ستون سومی نیز از قطعات شکستهاش در آنجا برپا شده است.
در سال ۱۹۳۳، دو مجموعه لوح طلا و نقره در پیِ کاخ بار عام داریوش کشف شد که با سه خط میخی – فارسی باستان، ایلامی و بابلی – حدود امپراتوری ایران را ثبت کرده بودند. تعدادی کتیبه حک شده روی سنگ، متعلق به داریوش اول، خشایارشا اول و اردشیر سوم نشان میدهند که بناهای مختلف به کدام پادشاه نسبت داده شدهاند. قدیمیترینِ این کتیبهها روی دیوار جنوبی حائل، دعای معروف داریوش برای مردم او را نشان میدهد: «خدایا این کشور را از دشمن، قحطی و دروغ در امان نگه دار.» نقش برجستههای متعددی از مقامات پارسی، مادی و ایلامی وجود دارد و ۲۳ صحنه که با درختان سرو از هم جدا شدهاند، نمایندگان نقاط دور افتاده امپراتوری را به تصویر میکشند که به رهبری یک پارسی یا یک مادی، در جشن ملی اعتدال بهاری هدایای مناسب را به شاه تقدیم میکردند.
در پشت تخت جمشید، سه آرامگاه در دل کوهستان حفر شده است؛ نمای این آرامگاهها که یکی از آنها ناتمام است، با نقش برجستههای باشکوهی تزئین شده است. حدود ۱۳ کیلومتر دورتر به سمت شمال شمال شرقی، در طرف مقابل رود پلوار، دیوار سنگی عمودی وجود دارد که چهار آرامگاه مشابه در ارتفاع قابل توجهی از کف دره در آن حفر شده است. این مکان به دلیل حجاریهای ساسانی در زیر آرامگاهها که تصور میشد نماینده پهلوان افسانهای رستم باشند، نقش رستم نامیده میشود. اینکه ساکنان این هفت آرامگاه، شاهان هخامنشی بودهاند، ممکن است از مجسمهها استنباط شود و یکی از آنها در نقش رستم با کتیبههایش صراحتا به عنوان آرامگاه داریوش اول، پسر خشایارشا، اعلام شده است که به گفته کتِسیاس، مورخ یونانی، آرامگاه او در صخرهای قرار داشته که فقط با استفاده از طناب قابل دسترسی بوده است. سه آرامگاه دیگر در نقش رستم احتمالا متعلق به خشایارشا اول، اردشیر اول و داریوش دوم (اخس) هستند. دو آرامگاه تکمیل شده در پشت تخت جمشید احتمالا متعلق به اردشیر دوم و اردشیر سوم هستند. آرامگاه ناتمام ممکن است متعلق به ارش باشد که در طولانیترین حالت دو سال سلطنت کرد، اما به احتمال بیشتر متعلق به داریوش سوم، آخرین پادشاه هخامنشی است که توسط اسکندر مقدونی برکنار شد.
در پای نقش رستم، به سمت صخره، بنایی مربع شکل به نام کعبه زرتشت قرار دارد. این بنا که تقریباً ۱۲ متر ارتفاع و ۷ متر مربع است، به احتمال زیاد در نیمه اول قرن ششم قبل از میلاد ساخته شده است، اگرچه کتیبههای متعددی از دورههای بعدی دارد. با اینکه این بنا از نظر زبانشناسی بسیار جالب است، کاربری اولیه آن مشخص نیست. ممکن است آرامگاهی برای شاهنشاهی هخامنشی یا نوعی مذبح، شاید برای الهه آناهیتا بوده باشد.
تاریخ تخت جمشید
با وجود اینکه باستانشناسان شواهدی از سکونت در دوران پیش از تاریخ در این منطقه پیدا کردهاند، کتیبهها نشان میدهند که ساخت شهر در دوره داریوش اول آغاز شده است. داریوش که از شاخه جدیدی از خاندان سلطنتی بود، تخت جمشید را به عنوان پایتخت واقعی پارس، جانشین پاسارگاد (محل دفن کوروش دوم، هخامنشی) قرار داد. تخت جمشید در منطقهای کوهستانی و دورافتاده ساخته شده بود و اقامتگاه راحتی برای شاه به شمار نمیرفت. بازدید از این شهر عمدتا در فصل بهار صورت میگرفت. اداره مؤثر قلمرو هخامنشیان از شهرهای امپراتوری شوش، بابل و هگمتانه انجام میشد. همین امر باعث شد تا یونانیان تا زمان حمله اسکندر مقدونی به آسیا با تخت جمشید آشنایی نداشته باشند.
در سال ۳۳۰ پیش از میلاد، در زمان حکومت داریوش سوم، اسکندر شهر را غارت کرد و کاخ خشایارشا را به آتش کشید. لشکرکشی خشونتآمیز خشایارشا برای تصرف یونان که بیش از یک قرن پیش از آن رخ داده بود، در نهایت منجر به فتح امپراتوری ایران توسط اسکندر شد. در سال ۳۱۶ پیش از میلاد، تخت جمشید همچنان به عنوان مرکز ایالت پارس در امپراتوری مقدونی شناخته میشد. با روی کار آمدن سلوکیان، شهر به تدریج رو به زوال گذاشت و ویرانههای آن تنها گواه بر شکوه گذشتهاش بودند.
در حدود ۲۰۰ پس از میلاد، شهر ایستاخر (استخر) که در نزدیکی قرار داشت، به عنوان مرکز حکومت محلی شناخته میشد و اهمیت خود را به عنوان قطب حکمت و آیینهای دینی به دست آورد. پس از آن، این شهر به مرکز امپراتوری ساسانیان (قرن سوم تا هفتم پس از میلاد) تبدیل شد، اگرچه ویرانههای سنگی که هنوز در غرب تخت جمشید به جا ماندهاند، نشان میدهند که قدمت ایستاخر به دوران هخامنشیان بازمیگردد. شاهان ساسانی صخرههای آن منطقه و حتی بخشی از ویرانههای هخامنشی را با مجسمهها و کتیبههای خود به خط پهلوی پوشاندند و احتمالا خودشان نیز در تخت جمشید بناهای باشکوهی ساختهاند، هرچند هیچکدام به عظمت بناهای پیشینیان نبودند. با وجود روابط دوستانه یا خصمانه ساسانیان با امپراتوری روم برای ۴۰۰ سال، رومیان نیز به اندازه یونانیان درباره ایستاخر اطلاعات کمی داشتند.
ایستاخر در زمان حمله اعراب مقاومت جانانهای از خود نشان داد. این شهر در قرن اول اسلام همچنان از اهمیت قابل توجهی برخوردار بود، گرچه با ظهور شهر جدید شیراز، شکوه آن به زودی تحت الشعاع قرار گرفت. همانطور که از توصیف جغرافیدان عرب المقدسی (حدود ۹۸۵ پس از میلاد) برمیآید، ایستاخر در قرن دهم پس از میلاد به مکان کماهمیتی تبدیل شده بود. در اواسط قرن یازدهم میلادی، قُتلُغمیش سلجوقی این شهر را با خاک یکسان کرد و ساکنان آن را به شیراز منتقل نمود.